دست نوشته های یک راننده اتوبوس

دست نوشته های یک راننده اتوبوس

ایجاد فضایی برای تبادل نظر، طرح مشکلات و آشنایی با شغل رانندگان
دست نوشته های یک راننده اتوبوس

دست نوشته های یک راننده اتوبوس

ایجاد فضایی برای تبادل نظر، طرح مشکلات و آشنایی با شغل رانندگان

گفتگوی من و آقای خوشنویس

به نام یزدان پاک


سلام


تنها توضیحی که میدم اینه که برای درج این پست از آقای خوشنویس اجازه ی قبلی گرفتم :


با سلام 
امروز پست مربوط به لوگوی لوان نور قبل وبعد از انقلاب را که در ویسایت شما منعکس شده بود را بلاواسطه در گوگل جستجو کردم و نتیجه آن حیرت انگیز بود و آن اینکه قبل از نمایش سایت شرکت تعاونی 8 بعنوان وارث رسمی اوان تور تماما"وبسایت جنابعالی نمایان شد و همین امر باعث شد که به این موضوع بیندیشم که آیا میتوان سایت شما را از این حال و هوای موجود که شامل طرح کردن مشکلات سفر در میان رانندگان و مسافران که البته جای مطرح شدن دارد ولی نه به شکل عام و انحصاری آن رها کرد و موضوعات دیگر همچون تاریخچه حمل و نقل جاده ای که عمده آن به جابجایی مسافر با اتوبوس میباشد ودر صورت امکان همراه با تصاویر نمایش داده شود و از خوانندگان خواسته شود که نظرات و خاطرات خود را منعکس نمایند و در اینصورت از لابلای عکسهای قدیمی ارسالی که احتمالا"در گوشه وکنار هر آلبومی ممکن است یافت شود و هم اکنون برای پیدا کردن چند تصویر محیط مجازی را زیر و رو میکنیم تا درارتباط با تاریخ حمل و نقل یک عکس مرتبط پیدا شود تصور کنید که چنانچه این امر محقق شود وبسایت شما میتواند بعنوان یک سایت مرجع مد نظر قرار گیرد و احیانا"محققان و یا دانشجویانی که موضوع پایان نامه خود را در این حوزه انتخاب نموده اند مستاصل نمانند شما خود ملاحظه فرمودید که پاسخ دقیقی به سوال مریم خانم در مورد شرکت اکسپورت که بیش از 40 سال از آن نمی گذرد داده نشد لذا از شما که فردی روشنفکر و تحصیل کرده میباشید و مثل سایر همقطاران خود فکر نمی کنید درخواست میکنم آستین همت بالا زده و در اوقات فراغت خود و یا حتی در زمان خدمت مانند یک محقق رفتار نموده و از این و آن پرس و جو نمایید تا وبسایت خود را متحول سازید در پایان از دخالت خود در کار جنابعالی عذر خواهی میکنم و صرفا" به دیده یک پیشنهاد بنگرید/ با تشکر غلامحسین خوشنویس        

و پاسخ من :

                 


سلام برادر گرامی جناب خوشنویس
اول در مورد اینکه وبلاگ به وبسایت تبدیل بشه !! یکی از خواسته هامه اما فعلا بدون تعارف توان مالیشو ندارم ، که صد البته در صورت توان انجام خواهم داد ، با توجه به اینکه هستند موسساتی که پیشنهاداتی دارند ولی همون مشکل مالی فعلا سدی بر این راهه !!
مورد دوم خواسته ی من از طرح این وبلاگه که هنوز حتی نمیشه گفت نیمچه قدمی در راهش برداشته باشم و دلیل اصلیش عدم همراهیه همکاران و فعالان این حرفه هستش ، که هر کدام دلایل مربوط به خودشونو دارند ، حقیر با توجه به امکاناتی که دارم توانستم تا اینجا پیش برم و صد البته آرزوی رشد و تعالی هم جزو اهدافمه ، اما بین این قشر مخاطب جمع کردن کاری بس دشوار و دور از دسترس هستش .
مثلا همین کاری که جدیدا دارم انجام میدم و بین مسافران این وبلاگ را معرفی میکنم ، که اگر بخش نظرات را خونده باشین تنها یک نفر از بین جمعیتی حدود 100 نفر پیام گذاشتن ، که واقعا ضعیفه !!
در مورد عکسها و موارد مشابه از روزی که پیشنهاد حضرتتان بدستم رسید که به نوع خود نوآورانه بود ، با اکثر همکارانی که میشناسم صحبت کردم هر کدام بنابه دلایلی که عمده ی ان بی میلی برای اشتراک گذاریست ، ویا سو ئ تعبیر از درخواستهای من ، تا بحال توفیقی حاصل نشده !! 
جناب خوشنویس تغییر دیدگاه مردم کار خیلی سختیه ، که لابد حضرت عالی هم به آن اشراف دارید ، نمیدونم حوزه ی فعالیت شما چیه ، ولی دیدگاه مردم به رانندگان جالب نیست ، اینکه دارم سعی میکنم با طرح عناوینی همچون روزمرگی ها و تعریف بعضی برداشتها ، حالا چه درست و چه غلط از این شغل ، تشریحی بر این قشر داشته باشم حرکتی لاکپشتی ولی تا حدودی موثر بوده .

حمل و نقل ما متاثر از بخش خصوصی و در پی آن اعمال نظرهای شخصی و سلیقه ای از بدو تولد تا همین امروز بوده و اینکه مدیران دولتی در این بخش اعمال نفوذی ندارند و نمیخواهند داشته باشند خود معظلی ، لاینحل برای فعالان این بخش هستش ، بیشتر سعیم ، با توجه به ذیق وقت و نبود سرمایه ام اینه که اگر بتوانم ، شاغلین این حرفه را هم مثل سایر مشاغل بهرمند از قوانین کار ببینم نه ، کارگرانی فصلی و بدون سرنوشت ، خانواده های رانندگان واقعا هیچ پناهی ندارند و تکلیف درامدیه این خانوارها مدام دستخوش تغییر است و اتیه ی فرزندانشان متاثر از این تغییرات ، اگر کارگری ساده و شاغل در هر شرکتی بنابه دلایلی (مثلا بیماری ) قادر به انجام کار و یا ادامه ی کار نباشد طبق قانون بهرمند از مزایائی میشود که ما نیستیم ، مرخصی توی کار ما حکم گرسنگیه خانواده را دارد ، پس انداز توی شغل ما اصلا وجود ندارد ، رانندگان حتی لوازم ابتدائی برای کارشان را هم نمیتوانند مهیا کنند ، هر راننده ای توی شهرستان آواره و سرگردان وبدون سر پناهه و تنها محل استراحت واقعیش(نه تئوری) همون جعبه ی اتوبوسه که توی پارکینگها و بدور از بهداشت و ...
مخلص کلام دست ما کوتاه و خرما بر نخیل 
اما مطمئنا با همین حرکت لاکپشتی ، بازم نمیشینم و نظاره گر اطرافیان باشم و به قدرت قلم دوستانی چون شما میبالم و امیدوارم که حتما موفق میشوم ، در خصوص پاسخ مریم بانو هم کلام شما کاملا متین و بجاست و صد البته شرمندگیش مال من ، که نتونستم شخصا پاسخ ایشان را بدهم (چون تا امروز فرصتی نبود) و شما زحمت بنده را کشیدید و بر شرمساریه حقیر افزون شد .

بازهم دست به سوی نظرات ارزنده ی جنابعالی و دوستان دارم ، و در صورت اجازه از طرف شما این مکاتبه را به عنوان پستی از پستها به معرض دید دوستان قرار خواهم داد تا نظرات دیگر دوستان را شاهد باشیم.

بر سر آنم که گر زدست براید         دست به کاری زنم که غصه سرآید

**کمانگیر**

و بخش دوم ، آقای خوشنویس :


با سلام وعرض خسته نباشید از پاسخی که ارسال فرمودید شرمندگی از ندانستن حقایق اوضاع  شما بر من حاصل گردید و حال که به برخی نکاتی که بنده تا حدودی به آن واقف بودم و به روی جنابعالی نیاوردم یکی تعداد اندک مراجعه کنندگان به وبلاگ شما بود که اینجانب با انگیزه ایجاد تنوع در محیط آن قصد افزایش میزان بینندگان را داشتم و مورد دیگر را که خود با تمامی وجود آن را لمس کردم حس بی تفاوتی در میان همکاران شماست .من لوگوهای قدیمی لوان تور وعدل و میهن تور(ارسال طرح بزودی) را پس از نبش قبر گذشته در ذهن خود مجددا"ترسیم و احیا نمودم و در قطع A5 پرینت رنگی (هزینه هر برگ 500 تومان) تهیه کرده و در ترمینال غرب و کرج به رایگان به رانندگان تعاونیهای مربوطه داده ام و در برخی موارد دریغ از یک تشکر از طرف مخاطب بر جا ماند و حتی در یک مورد راننده میهن نور اراک از قبول یک برگ کاغذ با عذر اینکه جایی برای آن ندارد و این اثر به چه درد میخورد امتناع نمود و اگر نگاه سایرین به حرفه شما منفی است (همانطور که شما در ابتدای معرفی خود در وبلاگتان بنوعی از کج اندیشی و رفتار نامناسب برخی از آنان برائت جسته اید) به لحاظ ضعف فرهنگی اکثریت این قشر است و همین موضوع مسئولیت شما را بعنوان یک فرد روشنفکر برای توجیه همکارانتان از یک طرف و همچنین برخورد متوقعانه و انتظارات غیر منطقی بعضی از مسافران پر توقع و بی منطق دو چندان مینماید با اینحال از قدم برداشتن در این راه خسته و ناامید نشوید و بیاد داشته باشید که رنسانس که همان تحول فکری اروپا میباشد با تحول فکری تک تک افراد جامعه شروع و به کمال رسید/ خوشنویس

و جواب بخش دوم :


سلام جناب خوشنویس 
این مشتی از خروار بود که فرمودین و ایجاد تغییر کاره خیلی سختیه ، من خودمو موج سوار نمیدونم و قطره ای هستم از همین دریا ، مردمان شاغل در این حرفه یه روزهائی یا ازاد شده از بند بودند و یا به قولی هر کس و جائی راه نمیدادند ، راننده میشد !!
اما امروز اینطور نیست ولی حیف و صد حیف که چنین تفکری هنوز برای اکثر این قشر باعث مباهاته ، استفاده از الفاظ رکیک و بد دهنی با همدیگه جزو افتخاراته ، بد لباسی ، حالا یکی امروزی و یکی توی همون قالبهای قدیمی ، جزو محاسن حساب میشه ، نان به نرخ روز خوردن شده عادت اکثر ما !!
بهر حال نمیخوام بگم بقیه ی مشاغل از اولاد پیغمبرند و ما شیطان زاده !! ولی امان از روزی که اسم ادمی بد در بره و نخواد عوضش کنه !! 
توی یکی از نظرات یکی از خوانندگان محترم ، که بنده ی حقیر کامنتشون را بدون پاسخ درج کردم ، عنوان کردند که من میخوام بهتر نشان داده بشم ویا میخوام بگم با بقیه فرق دارم ، ولی بینی بین الله چنین نیست من ، بالاجبار وارد این حرفه شدم مدتی جزو همین عقاید منسوخ بودم و مدتی داشتم راه رفتن کبک را تمرین میکردم که نزدیک بود راه رفتن خودمم فراموش کنم ، یک شب جرقه ای خورد و متوجه دور شدنم از مسیر اصلیم شدم و تصمیم به بازگشت گرفتم و چند سال بعدش ، با مشورت با عده ای از دوستان و برادرم رضا این بلاگ را تنظیم و ساختم !!
جلب بازدید کننده ی خاص خیلی سخته ، منم که عاشقانه و فلسفی و داستانی نمینویسم و میدونم عامه ی مردم از این نوع مکالمات و مکاتبات خوششون نمیاد ، توی این دنیای پر زرق و برق کمتر از کمترینها دیده میشم ، اما امیدم به اینه که شاید گاهی ، نگاهی !!!
باز هم از ابراز همدردیه شما ممنون و سپاسگذارم 
در صورت صدور اجازه از طرف شما هر دو مکاتبه به عنوان پست نشر داده شوند 
**کمانگیر**

و در پایان ، آخرین ایمیل دریافتی از آقای خوشنویس :

با سلام با درج این گفتگو موافقم باشد تا دیگران نیز در این بحث ها شرکت کنند و همانطور که در ستون نظرات سایتهای خبری دیدگاه های خود را مطرح میکنند از این پس حتی الامکان بدون ارائه نظر خود مطلبی را رها نکنند .

نظرات 4 + ارسال نظر
ریحان یکشنبه 12 مهر 1394 ساعت 07:06 http://www.manoshosho.mihanblog.com

شروع هر کاری سخته ولی چرا که نه با این همه تلاش شما اینده وبلاگتون روشنه هر چند یه ذره این روزا وبلاگ خونی کم شده، موفق باشید

سلام
امیدوارم

مریم جمعه 10 مهر 1394 ساعت 08:03 http://hamsadehha.blogsky.com

سلام
جناب خوشنویس افق های دور دست رو می نگرند و اهداف والایی رو در سر دارند اما باید دید جناب کمانگیر تا چه حد می تونند برای رسیدن به این اهداف وقت بذارند و سرمایه گذاری کنند.
البته من بر این باورم که جناب کمانگیر هر قدمی که بردارند ارزشمنده (هر چند کوچک) چون یک گام به هدف نزدیکتر می شن و کار رو برای علاقمندان بعدی راحت تر و هموارتر می کنند .

سلام
از توجهتون سپاسگذارم ، انشالله

مجنون پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 10:36 http://zahralove2060.blogfa.com/

تو مرا میشکنی ؛
مثل یک حرف که صدا میشود°°°°
در یک دم و با یک بغض°°°°
آنچنان محو که نمیتوان پنداشت، نمیشود دانست°°°
و در سکوت که فقط باید به خود لرزید°°°
تو مرا میشکنی؛
گرم مثل اشک و برای همیشه همچون مرگ†
افسوس که مرا زمان چنان در تو آمیخت که اگر هم بروم گویی در تو ایستاده ام°°°
و چه سود وقتی تمام من بوی تو را میدهد†¡
ای کاش ما°°°°
و بازهم سه نقطه های بىپایان من °°°

سلام
خیلی ممنون که سر زدید شعر زیبائی بود

مریم ر پنج‌شنبه 9 مهر 1394 ساعت 09:39

سلام
وقت بخیر

مکالمه بین شما و آقای خوشنویس خوندم. آقای کمانگیر متاسفانه آدم ها روشنفکر نظیر شما در مملکت ما کم هست، نه تنها در حرفه شما بلکه در همه حرفه ها و مشاغل، و علت آن هم یک مورد هست (البته به نظر من ) ، سطح پایین سواد ....
بله سطح پایین سواد
اینکه میگم سواد فقط منظورم تحصیلات دانشگاهی و مدرسه نیست. بلکه سطح پایین مطالعه مد نظر من هست...
من فوق لیسانس دارم از یک دانشگاه دولتی.
با خوندن مطالب شما جذب نوشته های شما شدم. با خودم بارها فکر کردم که باید آقای کمانگیر احتمالا اهل کتاب خوندن باشن. چون متن هایی که می نویسید مشخصه که اهل خوندن هستید. من مشغول یک کار پژوهشی بودم که با وبلاگ شما آشنا شدم.
اگر همه مردم کشور ما اهل مطالعه بودن و حداکثر شدن منافع جامعه را به حداکثر شدن منافع شخصی ترجیح میدادن، باعث میشد که هیچ شغلی کم اهمیت (بی کلاس ) دیده نشود. مردم به هم احترام بزارند. راننده و مسافر به دید دو آدم محترم، و شخصی که برای کمک به من، راننده شده، دیده شود. اگر منِ مسافر، که دانشجو بودم، راننده ها نبودن، چطور میخاستم بین شهرها سفر کنم. پس من در هر صورت به مشاغل اطرافم نیاز دارم و باید بهشون احترام بزارم و این احترام باید متقابل باشد.
و یاد گرفتن اینکه به هم احترام بزاریم باید با بالابردن فرهنگ جامعه باشه و سطح سواد (مطالعه)
متاسفانه ساعات مطالعه یک ایرانی کمتر از یک دقیقه در سال است. اما ما ساعت ها در شبکه های اجتماعی (تلگرام و ...) کلیپ ها و مطالب بیخود، میخونیم. نمیدونم از کجا باید این فرهنگ عوض کرد.
به نظرم شما باید حتما یک نامه بنویسید به اداره کل حمل و نقل و سازمان پایانه ها و هر جایی که مرتبط هست. و مشکلاتتون را ذکر کنید و بخواهید که راننده ها موافق شما هم اونو امضا کنند. هر چند ممکن است که جوابی دریافت نشود. اما همین کارهای کوچیک سبب تغییر دیدگاه ها خواهد شد.

سلام
مرم بانو
ممنون که وقت گرانبهاتون صرف خواندن پستهای حقیر میکنید ، بقول نظر یکی از خوانندگان منم راننده هستم ولی میخوام با بقیه فرق کنم ، واقعا همینه (هر چند طعنه ی ایشون نیش دار بود ) ولی حقیقت همینه و ما باید بتونیم نفع جمعی را بر نفع شخصی ارحج بدونیم ، امیدوارم و سعی خواهم کرد تا زمانی که زنده ام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد