دست نوشته های یک راننده اتوبوس

دست نوشته های یک راننده اتوبوس

ایجاد فضایی برای تبادل نظر، طرح مشکلات و آشنایی با شغل رانندگان
دست نوشته های یک راننده اتوبوس

دست نوشته های یک راننده اتوبوس

ایجاد فضایی برای تبادل نظر، طرح مشکلات و آشنایی با شغل رانندگان

چناربرم

به نام یزدان پاک 

 

سلام 

 

پائیز سال 81 بود سفری برگشت از عسلویه به اصفهان ، اتوبوسمون مشکله سوخت رسانی پیدا کرده بود نهایتا مجبور شدیم مسافران را در منطقه ای نزدیک یاسوج به نام چناربرم رد کنیم بروند و ما موندیم و اتوبوس شب سردی بود و خیلی زجر کشیدیم بهر تقدیر صبح شد و منتظر رسیدن نیروهای تعمیرگاه بودم که ، پسر بچه ای سوار بر الاغ اومد بالای سرم و با لهجه محلی پرسید چیزی نمیخواهین و ما که از گرسنگی خیلی رنج میبردیم گفتیم بله میخواهیم و من را سوار بر الاغش کردو به روستاشون برد هر چند همه چیزای مورد نیاز رو خریدم ولی مردمون مهمان نوازی بودن و خلاصه طی سه روزی که اونجا بودیم خیلی کمکمون کردن یادشون بخیر از همین جا به تمامیه اهالیه چنار برم سلام وخسته نباشید میگم . 

تا بعد ...

نظرات 2 + ارسال نظر
فرید چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 ساعت 15:18

سلام به شما،که محبت دیگران را فراموش نمی کنید.

سلام
کوچیکم داداش

تامای دوشنبه 25 آذر 1392 ساعت 21:02 http://tamaybano.mihanblog.com

با عرض پوزش از انتقاد دوباره
سرعا اپ تون خیلی زیاده حداقل یه روز در میان پست بذارین

سلام و مرسی از راهنمائی های ارزندتون حتما رعایت میکنم بازم مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد