دست نوشته های یک راننده اتوبوس

دست نوشته های یک راننده اتوبوس

ایجاد فضایی برای تبادل نظر، طرح مشکلات و آشنایی با شغل رانندگان
دست نوشته های یک راننده اتوبوس

دست نوشته های یک راننده اتوبوس

ایجاد فضایی برای تبادل نظر، طرح مشکلات و آشنایی با شغل رانندگان

گردنه بابا میدان

به نام یزدان پاک 

 

سلام 

 

پائیز بود و حدود 12شب به سمت اصفهان در حال حرکت ، گردنه بابا میدان حدود 35 کیلومتریه شهر یاسوج ، داشتم غران از گردنه بالا میرفتم که ناگهان چیزی توجهمو جلب کرد ، آره شبیه یه اتوبوس و کمی بعد که نزدیکتر شدم مسافراش که تو هوای سرد داشتن میلرزیدنو هم دیدم ، ایستادم ، پیاده شدم و به طرف مسافران اون اتوبوس رفتم ، مسافرای خودمم همه خواب بودن ، پس از پرس و جو فهمیدم : اتوبوس دچار نقص فنی شده و اون بیچاره ها هم تو راه موندن . 

خودم چندتا جای خالی داشتم ، اول زن وبچه ها ، بعدش مسن ترها و الباقی هم به ناچار وسط راهرو نشستن ، حالا مونده بود راننده ها و ماشین خراب ، خوشبختانه به خاطره وسواس بیش از حدم معمولا ابزار و لوازم دنبالم بود اما اونا نمی تونستن رفع عیب کنن ، لاجرم راننده کمکیمو بیدار کردم و خواستم بره اصفهان و خودم موندم . 

حدود 2 ساعت بعد اتوبوس راه افتاد اما جای دشمنتون خالی از سرما یخ زده بودیم به هر حال اومدیم اصفهان ، صاحب اتوبوس روز بعد خیلی تشکر کرد و خوشحال بود ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد