دست نوشته های یک راننده اتوبوس

دست نوشته های یک راننده اتوبوس

ایجاد فضایی برای تبادل نظر، طرح مشکلات و آشنایی با شغل رانندگان
دست نوشته های یک راننده اتوبوس

دست نوشته های یک راننده اتوبوس

ایجاد فضایی برای تبادل نظر، طرح مشکلات و آشنایی با شغل رانندگان

اولین سالیه که !!!

به نام یزدان پاک


سلام


هر چند همون اوایل سال عید تبریکی گفتم و عرض ادب کردم ، اما بازم بگم که امسال و سالیان بعدی بر همه ی دوستان مجازی و غیر مجازی خوش و ایام بکام .


آخه یکی نیست بگه اینم عنوان بود انتخاب کردی !! اولین سالیه که !! چی ؟ 


خوب لازمه توضیح بدم آدمی وقتی سنش بالاتر میره ، بعضی چیزها بهش نزدیک تر میشن ، که یکی از اونها دور از جان تک تک  شما ، مرگه !!! آخرای سال ، بود که به فکرم زد ، بعد از سال تحویل برم تهران ، هم توی این ایام تهران فوق العاده دیدنی و خلوتیه تهران برای اونهائی که توی شلوغیش زندگی و یا کار میکنن ، نعمتیه واقعا .


چند روز بعدش مادرم زنگ زد که نظرمنو بدونه برای اینکه اگر موافق باشم امسال همگی بریم تهران خونه ی آبجی بزرگم و سال تحویلی دور هم باشیم ، به قول همون مثل قدیمی که میگه : کور از خدا چی میخواد ؟ دو چشم بینا !!! منم قبول کردم ، مادر جان 25 اسفند ماه اومد منزل ما خونهی ما روشن به نور وجود مادر شد و روز 28 اسفند هم صبح به همراه بانو و بچه ها و همراه مادر راهیه تهران شدیم ، تعریف نمیکنم واسه نهار توی دلیجان ( یکی از شهرهای استان مرکزی ) چی کشیدیم !!! اما در کل بعد از رسیدن به برادرم امیر که 10 کیلومتر بعد از قم بود و دیدو بوسی و خوش بش و کمی استراحت ، توی مجتمع رفاهی ماه و ستاره ، راه افتادیم .

تهران هم با شلوغیش داشت نفسهای آخرشو میکشید ، البته نفس که نمیشد بکشی ، ما حدود عوارضی تهران قم ، کم کم دیگه نمیتوانستیم نفس بکشیم و گلوی همگی میسوخت و اشک توی چشمامون جمع شده بود( البته این حالت برای من غریب نبود چراکه سالها توی همین جاده ها با این نوع تغییرات خو کرده بودم ) بهر تقدیر رسیدن به خونه ی خواهر و تازه شدن دیدارها ، دلچسب و به یاد موندنی بود ، برای تحویل سال دور هم بودیم و کمی گشت و گذار توی تهران از جمله دید و بازدید برخی اقوام و سرکی به دربند و پل طبیعت و جوانترها بانجی جامپینگ و شهر بازی و خلاصه خانمهای عاشق بازار و گشتنهای طولانی توی تهران ، صبح روز 96/1/2 به پایان رسید و این لشکری که واسه 3 روز اتراق کرده بود راهی اصفهان شدیم ، واقعا حس خوبی بود ، اولین سال بود که سر سفره ی هفت سین خونه ی خودم نبودم و بهترین سال بود که بعد از سالها دور هم بودیم و اولین سالی بود مهمان سفره ی لطف خواهرم سال تحویل شد ، داشتن خواهر و برادر علی الرغم اینکه امروزه دیگه رسم نیست !!! و خیلی هم بده !!! اما نعمتیه که قابل قیاس نیستن .


نوروزتان پیروز و هر روزتان نوروز ، دلتون شاد شاد شاد اونقدری شاد،  که مزه ی غم براتون غریبه بشه . 


تا بعد ...