دست نوشته های یک راننده اتوبوس

دست نوشته های یک راننده اتوبوس

ایجاد فضایی برای تبادل نظر، طرح مشکلات و آشنایی با شغل رانندگان
دست نوشته های یک راننده اتوبوس

دست نوشته های یک راننده اتوبوس

ایجاد فضایی برای تبادل نظر، طرح مشکلات و آشنایی با شغل رانندگان

آرزو های بچگیهامون

به نام یزدان پاک 

 

با سلام  

 بچه که بودیم پدرم مدام میگفت کت تنمو میفروشم تا بچم درس بخونه و دکتر بشه خودم که کمی بزرگتر شدم آرزوم بود نقاش بشم و به همین دلیل نقاشیم بهتر از باقیه درسام بود . تا !!! جنگ شد ! درس نا تمام موند و بقیش هم اکثرا میدونن اوضاع چطور بود ، که نهایت امر بجای تمام آرزوهامون شدیم راننده اتوبوس ... افتخار میکنم که از راه حلال زندگیه خودمو و خانواده 4 نفریمو میگذرونم بازم شکرت خداااااااااااا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد